شهید محمد قبادی

1-     حس می‌کنم پسرم شهید شده و جنازه او را نیز به بابل آورده اند!

در بهار سال 1392 به مناسبت ارتحال مرحوم حاج غلامحسین قبادی، پدر شهید محمد قبادی با خانواده اش دیداری داشته ام. مادر شهید از قول پدر شهید نقل می‌کرد که حاجی در روز پنج شنبه‌ای که هنوز  خبر شهادت محمد را به ما نداده بودند به من  گفت که «قلبم گواهی می‌دهد که پسرمان شهید شده و جنازه اش را نیز به بابل آورده اند» فوراً به او گفتم که نه تو خیالاتی شده‌ای . باری در ساعاتی بعد خبری برایمان آوردند مبنی بر اینکه به بیمارستان .......بابل سری بزنیدو ...!! محمدمتولد 1345 بود ودر منطقه عملیاتی والفجر 8 (فاو) به شهادت رسیده بود.

محمد قبادی نیز مانند سایر شهدا برگزیده خدا بود. تلاش‌های زیادی انجام شد که او دوران خدمت سربازی را به جبهه نرود اما خداوند اراده دیگری داشت. به نظر من خداوند به این پدر و مادر پاداش عبادت و خداپرستی داد. وقتی مجروح شده بودم هر دو بزرگوار با وجود کهولت سن و ناتوانی جسمی برای عیادت راه درازی را به منزل ما در روستا آمده بودند. این چیزی جز ارادت و تقید به ارج گزاری به ارزش های دینی و انقلابی  نبوده است.

یکی از اهالی عالم و فاضل روستا وقتی مقالة حاضر را خواندند این نکات را برآن افزودند: «پدر و مادر این شهید افرادی متین، باوقار، دلسوز، متعادل، خوش‌اخلاق و مهربان بودند و پیوسته نیک‌سیرتی و نیک‌اندیشی آنان در خاطره مخاطبان بر جای می‌ماند. مهمان‌نوازی و محبت آنان به حدی بود که به رغم تنعم، فاصله‌ای با اقشار مستضعف از خود نشان نمی‌دادند. طبعاً این اخلاق نیک و خداپسندانه در تقرّب الهی این فرزند بی‌تأثیر نبوده است.»

سه شهید اخیرمان، عباس، حسن و محمد به ترتیب در محمودآباد و آمل و بابل مدفون شده‌اند و جای تأسف دارد که علیرغم پی‌گیری های فراوان اهالی روستا و همراهی بخشداری محترم وقت لاریجان ـ جناب آقای نصیری ـ سنگ یادبود آنها در روستای ترا نصب نشده است و حتی عکس آنان هم در گلزار شهدای ترا که به تازگی بنا شده در کنار عکس 5 تن از شهدای دیگر ما نیست. وقتی زادگاه یا پرورش شهدایی در روستاست، وقتی جنازه یک برادر در این روستا و برادر دیگر در محمودآباد است، وقتی بسیاری از اقوام درجه یک و حتی پدر و مادر در روستا ساکن بوده و مدفون شده‌اند، نباید با برخی تنگ‌نظری‌ها چنین اتفاقی بیفتد. مسئول بنیاد شهید وقت آمل در حضور بخشدار با اینجانب صحبت کرد و قول مساعد داد، اما ظاهراً تلاش‌های آنها هم به ثمر نرسید. امیدوارم که مسئولان فعلی تجدیدنظر کرده و سنگ یادبود این سه شهید را به همراه تمثال نورانیشان در گلزار شهدای ترا نصب نمایند. تا انشاءالله خانواده‌های منسوب و نسل‌های حاضر و آتی از عطر شهدا بیشتر بهره‌مند شوند

شهدای ترا

هر منطقه یا روستا را به مکان یا در زمان می‌توان معرفی کرد. جغرافیا و تاریخ می‌توانند معرف خوبی برای شناخت یک منطقه باشند. با معرفی جغرافیای طبیعی یک روستا مانند بیان منابع روزمینی و زیرزمینی، بناهای تاریخی، جاذبه‌های گردشگری آن و ... می‌توان یک روستا را به مخاطبان و خوانندگان معرفی کرد. این شیوه‌ای است مرسوم و متداول که به صورت کتابچه ها یا لوح های فشرده عمدتاً از سوی دستگاه‌های رسمی در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرد. معرفی تاریخی یک روستا مانند تاریخچه شکل گیری و تغییر و تحولات تاریخی آن نیز شیوه متداول دیگری برای شناخت و شناساندن یک منطقه و روستا به مخاطبان می‌باشد. هم جغرافیا و هم تاریخ خواه در وجه معرفی تمدنی و خواه وجه معرفی فرهنگی یک مکان و منطقه، حول محور منابع انسانی با یکدیگر تلاقی پیدا می‌کنند. مفهوم جعرافیای انسانی و موضوع محوریت انسان ها در تاریخ گویای این نکته است. بنابراین معرفی یک روستا و منطقه با معرفی انسان ها و شخصیت های برجسته آن می‌تواند معرفی مهم و قابل توجه -اگرچه نه جامع ـ آن منطقه باشد.[1]

انسان‌های برجسته نیز در گروههای صنفی مختلف مانند علما، دانشمندان، هنرمندان، صنعتگران و ... یا گروه‌های فرهنگی متفاوت مانند مصلحان، نیکوکاران، فداکاران و ... قابل معرفی هستند. به علت و دلیل مختلف، هر نویسنده‌ای می‌تواند جغرافیا یا تاریخ و یا انسان را در معرفی یک منطقه به مخاطبان برگزیند. فقدان یا در دسترس نبودن منابع و یا اشتیاق، علاقه و دلبستگی به موضوع یا پدیده می‌تواند منشأ این گزینش باشد. این نوشته نیز از این قاعده مستثنی نیست و می‌خواهد به علل و دلایل مختلف به معرفی روستای ترا به عنوان یکی از روستاهای بخش بزرگ لاریجان در انتهای شمال شرقی دهستان امیری ـ به عنوان یکی از دهستان های 4 گانه این بخش-بپردازد. این معرفی با اشاره پیش گفته متکی بر وجهه ی فرهنگی و نه تمدنی با معرفی انسان های برجسته در گروه فرهنگی و نه صنفی خواهد بود.

در گروه فرهنگی مصلح اجتماعی، نیکوکار، فداکار به معنای اخص، هر سه نیاز به فداکاری به معنای اعم دارند. هم مصلح و هم شخص نیکوکار و هم شخص فدارکار در معنای کلی باید از خود بگذرند و فداکاری کنند تا بتوانند مصلح، نیکوکار و فداکار (به معنای اخص) باشند. اما میزان و کیفیت این فداکاری متفاوت خواهد بود. عموماً یک مصلح با از دست دادن موقعیت و جایگاه- کنونی- اجتماعی، نیکوکار با از دست دادن منابع مالی و فداکار ( به معنای اخص) تا مرز از دست دادن جان خویش، تاریخ یک منطقه را رقم می‌زنند. در این میان اما از جان گذشتگان در تاریخ و شهدا در تاریخ انقلاب اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارند. این نوشتار می‌خواهد روستای ترا را از منظر شهدای والا مقام و عرشی این روستا به مخاطبان معرفی کند.

معرفی شهدا از نگاهی است که راقم این سطور در خلال زندگی در این روستا و در حشر و نشری که با این شهدای عزیز داشته و در فضایی که در دوران دفاع مقدس با آنان تنفس کرده است، به دست آمده است. بنابراین، به صورت بیوگرافیک نخواهد بود و بیشتر حالت دلنوشته به خود گرفته است.

روستای ترا شاید در میان روستاهای لاریجان، و بلکه بسیاری از روستاهای استان مازندران و کشور، جزء معدود روستاهایی باشد که به نسبت میزان جمعیت خود شهدا و جانبازان زیادی را تقدیم انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران کرده است. 8 شهید در میان حدود 50 خانوار جمعیت. در سال 89 نیز پرسابقه‌ترین رزمنده این روستا به لحاظ کثرت حضور (آغاز و مدت حضور در جبهه) و به لحاظ کیفیت حضور (فرماندهی اطلاعات مهندسی قرارگاه خاتم الانبیاءص) و هم به لحاظ میزان آسیب دیدگی در جنگ به خیل شهدا پیوست. دوستان و همرزمان او در قرارگاه خاتم الانبیاء بعد از ارتحال از ایشان به عنوان شهید یاد می‌کنند. نویسنده  از هشت شهید عزیز روستای ترا و یک جانباز به خیل شهدا پیوسته یاد می‌کند. امید است که ادای دینی شود و خاطر خوانندگان را مفید افتد. انشاءالله تعالی



[1]. منظور از تمدن آثار مادی و منظور از فرهنگ آثار معنوی است.

شهید حسن علیپور

1-     چرا پسر من؟

شیرخواره بود که پدرش عبدالله علیپور از دنیا رفت. مادرش سیده رقیه با سختی معیشت روستائیان دهه چهل ایران، فرزندش، حسن را بزرگ کرد. حسن به خوشرویی، نجابت و سر به زیر بودن در روستا اشتهار داشت. وقتی به سن خدمت سربازی رسید، اهالی روستا طوماری را امضا کردند مبنی بر اینکه او تنها پسر مادرش و کفیل اوست و از اداره وظیفه عمومی درخواست کرده بودند که او یا معاف شود و یا لااقل در پشت جبهه و در شهرهای نزدیک به خدمت سربازی بپردازد. اما تقدیر سرنوشت دیگری را برای او رقم زد و او به جبهه اعزام شد و در تاریخ 30/5/1366 در سن 22 سالگی(تاریخ تولد او 30/6/1344 بود) به شهادت رسید. وقتی جنازه را به شهرستان آمل آوردند، اهالی روستای هارون کلا آمل ـ روستای زادگاه مادرش ـ خواهان دفن شهید در آنجا بودند، اهالی روستای ترا خواهان دفن او در روستای ترا در کنار قبر پدرش بودند، روستاهای دیگری که برادران وخواهران اش در آنجا ساکن بودند تمایل داشتند جنازه شهید را در آنجا دفن کنند. مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شیخ زین العابدین حبیبی[1] در مراسم گرامیداشت او به نکته ی نغزی اشاره کرد و آن اینکه «اگر جنازه ما ـ مرده‌های عادی ـ باشد که کسی بر سر آن دعوا ندارد همه می‌خواهند شرف شهادت را برای خود نگهدارند و عطر شهادت در فضای روستای آنان بپیچد.» سرانجام برای آنکه همه ی اقوام منسوب به شهید از فیض زیارت مزار ایشان بهره ببرند پیکر پاک او در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم (ع) آمل دفن کرده‌اند.

مادر شهید حسن علیپور، سیده رقیه را می‌گویم، روزی در گلزار شهدای ترا (در حالی که مجروح شده بودم و عصا به دست داشتم) به من گفت دیدی که بر سر پسرم چه آمد؟ گفتم او برگزیده خدا شد.فرمود: آخر چرا پسر من؟ با تمام اعتقاد گفتم: «چون شیر پاک خورده بود و در سر سفره حلال بزرگ شد. چنین کسانی لیاقت شهادت را دارند.» سکوت رضایت‌آمیزی ناشی از سکینه الهی بر قلب مادری که با شیره جان پسرش را پرورش داده بود را حس کردم. به رسم مألوف جبهه‌ها باید گفت خداوند گلچین است. خریداری است که هرچیز و هرکس را نمی خرد. خداوند مشتری جان «حسن» بود و او را به سوی خود برد. روحش شاد.

 



[1]. مرحوم حبیبی فردی عالم و متقی از روستای ترا و از هم مباحثه‌ای ها و هم شاگردی های آیت الله جوادی آملی بود. آیت الله حسن‌زاده از ایشان و پدرش، آیت‌الله آقاشیخ روح الله حبیبی، از زهّاد منطقه، دردیدار با برخی از اهالی امیری بسیار به نیکی یاد می‌کردند. آیت‌الله جوادی آملی نیز در سال 1363 در دیدار با اخوی بنده، از فضل و فضیلت ایشان سخن می‌گفتند.